شاعر و نویسنده عشق و عرفان

سخنان احمد محمود امپراطور

AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) · 1404/2/26 01:00 ·
سخنان احمد محمود امپراطور شاعر و نویسنده

شب، حریم اسرار و آستان قدس الهام است، 

قلمرویی که در سکوتش، روح به بلندای افلاک عروج می‌کند 

و در ظلمتش، شعله‌های اشتیاق، فروزان‌تر از اختران می‌درخشند.

 هنگامی که جهان در ژرفای آرامش فرو می‌رود 

و زمان در ساحت سکوت متوقف می‌گردد، 

جان‌ های بصیر از حجاب‌ های روزمرگی عبور کرده

 و در اقیانوس بی‌کران معنا، غوطه‌ور می‌شوند. 

در این خلوتگاه قدسی، حقیقت با لطافت واژه‌ها تجلی می‌یابد 

و ادراک در بارگاه شب به کمال می‌رسد.

من نیز در سایه‌سار شب‌های جاودانه، از قید و بند عالم خاکی 

رهایی یافته و به آستانه‌ی معرفت پای نهاده‌ام.

 در خلوتی که آسمان، سرود حضور می‌خواند 

و ستارگان، رازهای ازلی را زمزمه می‌کنند،

 با قلمی برخاسته از جوهر عشق، سرنوشت محبت را بر الواح زمان حک کرده‌ام. 

در هر شب، نوری از سرچشمه‌ی ادراک در جانم طلوع می‌کند 

و در شعاع آن، جهان را از پنجره‌ای دیگر به نظاره می‌نشینم. 

در همین سکوت متبرک و آگاهی بی‌کران، 

ناله‌ی دلدادگان را به زبان حقیقت سروده‌ام و فریاد مظلومان را شجاعانه در هیئت نثر و نظم، به گستره‌ی هستی سپرده‌ام.

سپاس بی‌حد معبود را که در این تیرگی‌های شبانه، قلب و ذهنم

 را از خورشید مهر و معرفت منور ساخته است. 

آن‌گاه که اختران در طاق کبود آسمان می‌درخشند، دل من در ژرفای تفکر بیدار است. 

آنچه در تابش روز پنهان می‌ماند، در حریم شب بر من مکشوف می‌گردد. هر خاموشی، آوایی از حقیقت را در وجودم بیدار می‌کند

 و هر تیرگی، نوری را در ژرفای جانم می‌افروزد.

بی‌شک، شب برای من حریم قدسی و فرصتی بی‌بدیل بوده است؛

 تا اندیشه‌هایم را در آسمان خیال پرواز دهم، 

عواطفم را در ساحت کلمات ابدی سازم و در فراسوی مرزهای 

عالم خاکی، حقیقت را جست‌وجو کنم. 

در این خلوتگاه آسمانی، با دلی آکنده از محبت و چشمی بینا 

به افق‌های معنا، اسرار هستی را در آیینه‌ی سخن منعکس ساخته‌ام. 

حقیقت را در آغوش واژه‌ها زنده کرده‌ام و نغمه‌ی خاموش دل‌های شکسته را با طنین عشق در گستره‌ی شب طنین‌انداز نموده‌ام.

با مهر و عشق

احمد محمود امپراطور

سه شنبه ۰۵ حمل ۱۴۰۴ خورشیدی

 

سخن شاعر درباره دعای پدر و مادر

AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) · 1404/2/26 00:57 ·
سخنان ارزشمند احمد محمود امپراطور درباره پدر و مادر

اگر دعای پدر و مادر بر جانت نشسته باشد،

زمین برایت آرام می‌شود و آسمان، گشاده ‌دست.

قدم‌هایت بی‌آنکه بدانی، در مسیر نور می‌افتد،

و حوادث، به احترام دعای آن دلهای پاک، نرم می‌گذرند.

اما اگر آه‌ شان از دل شب برخاسته باشد،

حتی روشن‌ ترین روزها نیز رنگ تیرگی می‌گیرند،

و خورشید، با چشمی نمناک، طلوع می‌کند.

در چنین حالی، زمانه آیینه‌ای ست

که اندوه را بی‌هیچ واژه‌ای در چهره‌ات می‌تاباند.

——-

نویسنده: احمد محمود امپراطور 

یکشنبه ۱۴۰۴/۱/۲۴ خورشیدی 

 

شعر می سوزد

AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) · 1404/2/26 00:53 ·
شاعر احمد محمود امپراطور

نفس آریم برون شمس و قمر می سوزد

تنِ  ما  در   تپش   آباد    جگر   می‌سوزد

بسکه  در  قلزمِ گردابِ  جهالت  غرقیم 

ادب و معرفت و  شعر  و  هنر  می‌سوزد 

بچه  ها   ناخلف  و   مادرِ  مسکین  ناچار 

از غمِ روزی دو  چشمانِ  پدر می سوزد 

حلقه‌ ای  دامِ  بلایم   به   چشمِ  همگان 

که ز ما مهلکه و ترس و خطر می سوزد

آنقدر  پا   گلِ  بختِ  نگون   گیر   هستیم

 که به  وضعِ اسفِ  ما دل خر می سوزد

بس سیاه بخت و سیهکار و سیه گام شدیم

چمن  و  باغچه  و سیر و چکر می سوزد

آفت  اندیشیم و  آفت  نگه  و  آفت  عمل 

سعی می لرزد و اذهان و خبر می سوزد 

با چنین شعله‌ای جانسوز که داریم محمود

چشمه‌ و دجله و  دریا و شمر می سوزد

---

پنجشنبه ۱۴۰۴/۱/۲۸ خورشیدی 

۱۷ اپریل ۲۰۲۵ ترسایی

احمد محمود امپراطور 

سخنان احمد محمود امپراطور

AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) AHMAD MAHMOOD IMPERATOR احمد محمود امپراطور (‫احمد محمود امپراطور‬‎) · 1404/2/26 00:46 ·

سخن شاعر

هیچ زوالی جان‌فرساتر از سقوط ساحت قدسی

انسانیت نیست؛ 

آن دم که نور شرافت از مشعل جان رخت بربندد، 

جلال هر عظمت، چون وهمی لرزان در افق خیال، 

در تاریکی نیستان معنا رنگ می‌بازد و محو می‌شود.

نویسنده: احمد محمود امپراطور